پارميداپارميدا، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

بهشت كوچك من

از روزهایی که گذشت

  - شهریور ماه بود که مامانی مریض و حدود یک ماهی بستری شد این یکی از خاطرات تلخ روزهای گذشته مان است جدایی من از شما عزیزانم خدا را شکر به خیر گذشت. بعضی وقتا بیمارستان را به یادم می آوری و اینکه چرا بیمار شدم؟ چرا ترا تنها گذاشتم؟ روزهای سختی بود خیلی سخت. دوری از تو و داداشی و بابایی برایم دیوانه کننده بود. هر وقت می آمدی ملاقات می گفتی مامان برایت دعا می کنم زود خوب بشی!!! نگاه های معصومانه ات را که پر از بغض بود هرگز فراموش نمی کنم. - ماه تولد بابا، مامان، خاله، مامان بزرگ، داداشی، دایی، پسرخاله هات و ... چند نفر دیگه از دوستان و فامیل را به خوبی می دانی خیلی بامزه تولد بابایی را می گویی پرودین به جای فروردین - چند روز پیش پار...
18 دی 1392

عكس ها و خاطرات پارميدا

  اين عكس ها در بهار سال 92 با موبايل گرفته شده، پارميداي عزيزم مهربون مامان، شيرين زبونم اجازه بده با گذاشتن چند عكس، ثبت بعضي از خاطرات را از دست ندم تا انشااله سر فرصت  از خاطرات و كارها و شيرين زبوني هات مي نويسم .   عكس از مهد مادر و كودك خيلي اين مكان را دوست داري حسابي بازي ميكني در حال صحبت كردن و شيرين زبوني براي مامان در پارك كرج دوچرخه سواري زماني كه بابا به كارواش رفته بود و من و توي گلم در پارك منتظرش بوديم   اين دو تا عكس را زماني ازت گرفتم كه در پیاده رو خيابان  بپر بپر می کردي   اينم دو عكس از شهربازي ارم است خيلي خيلي بهت خوش گذشت تقريبا تمام وس...
18 دی 1392

پارمیدا با کلی عکس و خاطره بعد از چند ماه تاخیر

 پارمیدای نازنیم فرشته مهربونم برای ننوشتم دیگه بهانه ای نمی آورم فقط عذرخواهی می کنم امیدوارم ببخشی. سعی می کنم تا جایی که ممکن از از خاطرات قشنگ و شیرینی که در روزهای گذشته داشتیم برایت بنویسم. برای شروع این عکس ها را که هفته گذشته یعنی هفته اول دی ماه نود و دو گرفتم را می گذارم. همانطور که می بینی حسابی خانم شدی عاشق ژست هات هستم. از بابایی مهربون و دوست داشتنی و دختر دایی عزیز فائزه جان که در این مدت برایت پیغام گذاشتن تشکر می کنیم.                     ...
17 دی 1392

چند عكس از تولد سه سالگي

پارميدا و ژست هاي هميشگي قربونت برم عزيزم تو فرشته اي فرشته قشنگ مامان و بابا مامان عاشق عكس گرفتن و پارميدا عاشق ژست گرفتن شمع 100 سالگي ات را فوت كني عزيزممممممم اينم يك عكس دو نفره با سينا پسر خاله ات عجب ژستي گرفته سينا كيك دريايي مثل دلت پاك و آبي  مباركت باشه قشنگم ...
15 ارديبهشت 1392

تولد سه سالگي پارميدا

      نازنينم فرشته مهربونم شيرين زبونم باهوشم تولدت مبارك بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک   پارميداي عزيزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . . تولد ت مبارك   دوستت داريم و صميمانه تولدت را تبريك مي گوييم مامان بابا دادا 92-2-14   ...
14 ارديبهشت 1392

پارميدا و عيد 92

     دختر نازنينم سومين بهار زندگيت مبارك باد     پارميدا مترادف پارميس يعني پردانش و دانا، پرعهد و پرپيمان، بهشت كوچك و دختر باران(عروس باران) و زن نجيب و پاكدامن و من مي گم همه اينها به اضافه عشق يك دنيا عشق و محبت نازنينم دختر كوچولويم مرا ببخش به خاطر اين تاخير طولاني، چند عكس اينجا مي گذارم و براي هر كدام توضيحي مي دهم تا مروري بر خاطرات اين چند ماه گذشته باشه كه چيزي ننوشتم. راستي چند كلمه و جمله كه خيلي با مزه تلفظ مي كني را اول بنويسم بعد عكسها ببخت شديم نفت يعني بدبخت شديم رفت مرت يعني  متر در و ببستم يعني در را بستم زبستونا يعني زمستونا تولكت مبارك ...
26 فروردين 1392

پارميدا و چند عكس كه با موبايل گرفته شده

پارميدا وقتي كه به محل كار مامان آمده پاييز 91 نقاشي كه پارميدا از صورت بابايي كشيده پارميدا در حال نماز خواندن پارميداي عزيزم تصميم گرفته دكتر بشه وقتي ازش سوال مي كنيم دكتر چي مي گه (دكتر مهندسي)؟ اينهم نقاشي پارميدا از ماماني وقتي به ملاقات زن دايي سيما رفته بود وقتي با سينا قهر كرده و جواب هيچكس را نمي داد شهريور ماه 91 در محوطه محل كار مامان ...
13 آذر 1391

پارميداي من

  پارميدا جونم عزيز نازنيم الان چندتا از عكس هايت را در وب گذاشتم. زياد نمي تونم بنويسم فقط براي اينكه چند تا از كارهايت يادم نره چند خطي مي نويسم. اول اينكه جديدا هر كلمه اي را اينطوري مي گي و كلي مي خندي و مي خندانيمان، مثلا بهت مي گيم "كتاب" زود مي گي " كتاب متاب" و " كيف ميف" لباس مباس" پارميدا مارميدا" و... هر كدام هم كه نمي تواني جفت و جورش كني مي گي نمي شه مثلا كلمه "مامان" زود ميگي "مامان مامان" نه اينجوري نمي شههههههههههه دوم اينكه زن دايي سيما حدود يك ماهي است كه تصادف كرده و در بيمارستان بستري است شما دختر گل مهربونم چندين بار بدون آنكه كسي ازت بخواد دستهاي كوچكت را بالا بردي و گفتي " خدايا زن دايي سيما زود...
10 آبان 1391

پارميدا و چند مطلب ديگه

"مو لُ مّن يعني معلم و پرتلاق يعني پرتغال و خداسس يعني خداحافظ "چندتاي ديگه كه الان يادم نيست كلماتي هستند كه بارها وادارت مي كنيم بگويي البته ما صحيح كلمات را مي گيم. گفتن اين قبيل كلمات برايمان خاطره انگيز مي شود مثلا هنوز همه فاميل يادشان هست كه خاله سهيلا آبليمو را آلبيمو مي گفت و با يادآوري اش مي خنديدم. كلمه ملمن تو هم به نظرم اينطوري بشه . مهربونم عاشق درس و مدرسه رفتن هستي روزي نيست كه نگي "منو ببرين مدرسه درس بخونم ملمِن درس ياد بده". خودم هر شب يكي دو كلمه بهت ياد مي دم. جديدا ياد گرفتي يك چهره  كامل يعني  جا ي چشم و ابرو و بيني و دهن و گوش را در جاي خود در صورت بكشي از اولين نقاشي ات عكس گرفتم بزودي در وب مي گذ...
8 آبان 1391